محمدرضا متین فر
 
وکیل پایه یک دادگستری و مدرس دانشگاه
تاريخچه ارث
        

تاريخ در بستر پر پيچ و خم زمان به پيش مي‌رود و لحظات و ايام را در مي‌نوردد؛ ودر اين گذر

نقش‌ها و صورت‌ها مي‌پذيرد و نقاطي روشن و تيره ترسيم مي‌كند كه هر يك حاكي از اوضاع و

حوادثي تلخ و شيرين است. و دراين ميان زن به عنوان مظهروجلوه‌اي ازنوع انسان، دستخوش

اين حوادث و نقوش تاريخ است.

اززمانى كه بشر، مفهوم مالكیت را درك كرد و زندگى جمعى پا گرفت، هركس از جهان رخت

برمى‏بست، اموال و دارایى‏اش به تصاحب دیگران درمى‏آمد.

آنچه از اسناد و نوشته ها بدست آمده است نيز نشان مي دهد كه ارث در تمامي اديان و مذاهب و

ملل وجود داشته، چنانچه در بابل مطابق قانون نامه حمورابي آنچه ازاموال ميت باقي مي ماند همه

اموال به فرزندان ذكور تعلق مي گرفت و فقط از مال ميت جهيزيه اي براي دختر تهيه مي شد و

ديگر دختر هيچ سهمي در تركه ميت نداشت.
          
در قانون يهود، دختر با بودن پس از ارث محروم مي شد و سهم پسر ارشد دوبرابر سهم ساير

پسران ميت مي باشد و با بودن پسران، دختران فقط حق جهيزيه داشتند.
        
 در قانون مسيحيت، دختر و پسر بطور مساوي ارث مي بردند و براي پسران و دختران كه هنوز

ازدواج نكرده اند مخارج عروسي آنها ازاموال ودارايي ميت جدا مي شود وبقيه رابه طورمساوي

 

 

 


ميان فرزندان تقسيم مي كنند.

همچنين در قانون مسيحيت، شخص قبل از مرگ مي تواند فرزند بدرفتار يا خارج از مذهب خود

را كلاً از ارث محروم نمايد و همچنين مي تواند با وصيت، دارايي و اموال خود را به هر كس كه

بخواهد به كليسا منتقل نمايد. اگرهم مرد فرزند نداشته باشد در صورتي كه همسرش تعهد نمايد كه

بعد ازمرگ شوهرش هرگزازدواج نمي كند، تمام دارايي واموال شوهربه همسرش تعلق مي گيرد.
           
ارث زن، در جاهلیت

وضعیت زن در میان اعراب جاهلیت از همه جا اسف انگیزتر بود. زن در میان آنان، مانند کالا

خرید و فروش می شد و از هرگونه حقوق اجتماعی و فردی، حتی ارث به طور کلی محروم بود.

اموال متوفی را فقط رشیدترین پسران که قدرت سوار شدن بر مرکب جنگی و دفاع از دودمان و

خانوده را داشت، به ارث می برد و حتی پسران کوچک نیز از ارث محروم بودند.

اعراب جاهلیت، نه تنها زن راازارث محروم می کردند، بلکه گاهی اورا جزء اموال و داريي

متوفی به حساب می آوردند و به صورت سهم الارث تصاحب می کردند.

اگر متوفی، پسری از زن دیگر داشت، وی جامه اش را بر سر زن پدر، یا روی خیمه اش افکنده

و بدین وسیله او را تصاحب می کرد و پس از آن، اگر لازم می دانست، با همان مهریه اولیه با او

ازدواج می کرد یا او را به عقد ازدواج دیگری درمی آورد و مهریه اش را تصاحب می کرد یا آن

که آن زن فدیه ای می داد و خود را از قید و مالکیت پسر متوفی خارج می ساخت و یا تا آخر

 

 

 

 


عمر در خانه او می ماند و پس از مرگ اموالش به عنوان میراث به پسر می رسید.

شایان توجه است که محرومیت از ارث زنان در میان اعراب، علل مختلفی داشت؛ علت عمده آن،

جلوگیری از انتقال ثروت خانواده ای به خانواده دیگر بود؛ زیرا آنان سهم زن را در تولید مثل، کم

و ضعیف می دانستد. مؤید این سخن، مثلی است که در میان اعراب رواج داشت: «و انما اُمهات

الناس اوعیه»(22) یعنی: مادران (زنان) فقط ظروفی هستند که در آن، نطفه مردان پرورش می

یابد و فرزند به وجود می آید. بنابراین، اعراب جاهلیت برای مردان، نقش اصلی را در تولید مثل

قائل بودند. به اعتقاد آنها فرزند زادگان پسری یک مرد، فرزند او و جزء خانواده او شمرده می

شدند؛ اما، فرزندزادگان دختری او، فرزندان او و جزء خانواده او به حساب نمی آمدند؛ بلکه جزء

خانواده پدر شوهر محسوب می شدند و این مطلب، در شعر معروف جاهلی منعکس است:

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد(23)

یعنی: فرزندان پسران ما، فرزند هستند، اما فرزندان دختران ما، پسران مردان بیگانه اند. بر

اساس همین تفکر، به دختر ارث نمی دادند، تا چه رسد به نوه دختری.

یکی دیگر ازعوامل محرومیت زنان از ارث در میان اعراب، ضعف قدرت رزمی آنها بود؛ زیرا

شعار اعراب این بود: «لا یرثنا الا من یحمل السیف و یحمی البیضه» یعنی: آن کسی که نمی تواند

شمشیر بکشد و از قبیله دفاع نماید، نباید از ارث بهره ببرد.

 

 

 

 

 

بنابرين اعراب ، زنان و کودکان را به این دلیل که نه سواری می دانستند و نه قدرت حمل سلاح و

جنگ با دشمن، از ارث محروم مي كردند.

ارث زن در ایران:

در تمدن ایران باستان اساسا زن جزئی از اموال و دارایی متوفی به شمار می آمد. میان آریایی ها

محرومیت دختر از ارث، یک قاعده بود؛ ولی هرگاه پدر می مرد و دختر ازدواج نکرده بود، می

توانست به اندازه نصف سهم پسر از ترکه پدرش برخوردار گردد. در این نظام (با توجه به این که

نکاح با محارم و تعدد زوجات رایج بود.)، بسیار اتفاق می افتاد که از میان زنان، زنی که بیشتر

از دیگران محبوب شوهر بود، به عنوان یکی از پسران وی پذیرفته شده و تمامی ترکه شوهر به

او تعلق می گرفت و بقیه زنان، از ارث محروم بودند.

همچنين درايران باستان، ارث ميان پسران و دختراني كه شوهر نكرده بودند و همسران بطور

يكسان تقسيم مي شد و اگر دختر شوهر كرده بود، در اين صورت از پدر يا كفيل خود ارث نمي

برد.

پس مي توان گفت،قبل ازاسلام درمیان اقوام وملل متمدن وغیرمتمدن جهان،این مصادره اموال

متوفي تابع زور مدارى بود؛ به گونه‏اى كه هركس نیرومندتر بود، اموال شخص متوفى را به

تصاحب درمى‏آورد و افراد ضعیف و ناتوان و از جمله زنان و كودكان را محروم مى‏ساخت.

 

 

 

 

 

میراث زن، در شریعت اسلام:

با ظهور اسلام وتعلیمات ویژه آن، موقعیت زن وارد مرحله نوینی گردید. در این دوره بود که زن

در سایه دستورات حیات بخش اسلام، از کلیه حقوق فردی و اجتماعی و انسانی برخوردار شد.

اسلام درباره حقّ برخورداری زن از ارث (حق فردی)، انقلاب عظیمی به وجود آورد و به زنان،

حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را (که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم

قبیلهای بود) نسخ نمود.

اسلام نه تنها حق ارث برای زنان تشریع نمود، بلکه به ارث برده شدن زنان را (که در آن عصر

امری رایج بود) نیز ممنوع کرد.قرآن کریم در سوره نساء، با عادات و رسوم غلطی که زنان،

کودکان و افراد تانوان را از ارث محروم می ساخت، به مبارزه برخاست و بر روی تمام آن

قوانین غلط، خط بطلان کشید:

«لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ مِمّا ق

لَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً»؛یعنی: برای مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به

جا می گذارند سهمی است. برای زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به جا می گذارند

سهمی است؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد.بنابراین، هیچ کس حق ندارد که سهم دیگری را غصب

کند. سپس در پایان آیه شریفه برای تأکید مطلب می فرماید: «این سهمی است تعیین شده و لازم

الأداء.» تا هیچ گونه تردید در این بحث باقی نماند.

 

 

 

 

در این آیه شریفه، کلمه نساء، عطف به رجال نشده است، یعنی گفته نشد «للرِّجال و النِّساء نصیبٌ

مِمّا ترک...»؛ در حالی که به حسب قاعده می بایست این گونه بیان می شد؛ ذکر حکم میراث زن

در جمله جداگانه، بدان جهت است که استقلال زنان را در ارث همانند مردان بیان کند.

تحول بخشیدن قرآن کریم به ارث بردن زن، مورد پذیرش دنیای آن روز نبود و برای ملل و اقوام

آن عصر، تازگی داشت. اتفاقا در آن هنگام یکی از انصار به نام اوس بن ثابت، از دنیا رفت و از

او زنی با چند دختر و پسر خردسال باقی ماند. بعد از فوت او پسرعموهایش، تمام اموال و دارایی

اش را تصرف کردند و چیزی به زن و فرزندان او ندادند. آنها به نزد پیامبر اکرم9 شکایت بردند.

رسول خدا9 پسر عموهای متوفی را احضار کرد. آنها استدلال کردند: چون دختران و پسران خرد

سال و همسر متوفی، قادر به سوارکاری و جنگ با دشمن نیستند، بلکه ما باید شمشیر دست بگیریم

و از خود و آنها دفاع کنیم، ازاین رو، آنها بهره ای از ارث ندارند.

در این هنگام، آیه یاد شده نازل شد و پیامبر9 به آنها دستور داد که اموال متوفی را به فرزندان و

همسرش، بازگردانند تا چگونگی تقسیم آن در میان آنها در پرتو آیات شریفه بعد روشن گردد.این

آیه شریفه، علاوه برنسخ قوانین جاهلیت، حکم کلی و قاعده و سنّتی جدید را تشریع فرمود که تا آن

زمان در ذهن مسلمانان، نامأنوس بوده است. در این آیه شریفه، تأسیس یک قانون و قاعده کلی

است که هیچ تخصیص و تقییدی برنمی دارد و شامل همه وارثان، اعم از زن و مرد، کوچک و

بزرگ، قوی وضعیف، حتی نوزاد و جنین در رحم مادر می شود.

 

 


علاوه بر آن که به نظر شیعه، نظر به عمومیت آیه شریفه، «تعصیب» که سبب برتری مردان

طبقه بعدی بر زنان آن طبقه می شود، باطل است. توضیح این که گاهی مجموع سهام، از مجموع

مال، کمتر است و چیزی اضافه باقی می ماند؛ مثلاً: اگر مردی از دنیا برود و تنها یک دختر و

مادر از او باقی بماند، در این صورت سهم مادر یک ششم و دختر سه ششم می باشد که مجموع

آنها (سهام) چهار ششم می شود؛ در نتیجه دو ششم باقی می ماند؛ در اینجا، دانشمندان و فقهای

اهل سنت معتقدند که این اضافی را باید به عَصَبه؛ یعنی مردان طبقه بعد (که بلا واسطه یا به

واسطه مردی به متوفی مربوط می شوند، مثل برادرهای متوفی دراین مثال) داد واین را

اصطلاحا تعصیب می نامند؛ اما فقهای شیعه قائلند که آن اضافی را باید در میان آن دو (مادر و

دختر متوفی) به نسبت 1و3 تقسیم کرد؛ زیرا با وجود طبقه قبل (مادر و دختر)، نوبت به طبقه بعد

(مانند برادرهای متوفی) نمی رسد. به علاوه، دادن مقدار اضافی به مردان طبقه بعد، شبیه قوانین

دوران جاهلیت است که زنان را بدون دلیل، ازارث محروم می ساختند؛ پس مطابق این آیه شریفه،

زنان نیز باید از سهم الارث خویش بهره برند و اگر فرزند پسر، مانع طبقه بعدی است، فرزند

دختر نیز چنین است و از این جهت، تفاوتی بین زن و مرد نیست.به حکم قرآن کریم، به زن که تا

آن زمان نه تنها حق ارث نداشت (بلکه خود جزء اموال و میراث متوفی به حساب می آمد.) حق

ارث داده شد و به دنبال آن به او، حق تصرف در اموال (همانند مردان) عطا شد؛ چه زن، شوهر

داشته باشد و چه نداشته باشد. در هرحال، از نظر اسلام، زن حق تصرف استقلالی دراموالش

دارد وبرحسب عناوين همسر،دختر،مادروخواهر،ازارث بهره مي برد.

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۲۰ توسط محمدرضا متین فر
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک