شرایط واقف
چنانکه میدانیم وقف از سه رکن تشکیل مییابد:
واقف، موقوفعلیه و عین موقوفه. در شرع و قانون هریک از این سه رکن باید واجد شرایط شرعی و قانونی خاص خود باشد تا وقف به صورت صحیح تحقّق یابد، به زبان دیگر شرایطی که برای هریک از سه رکن وقف ذکر شده است، شرایط صحّت وقف است.
اینک به صورت کوتاه شرایط واقف را یاد میکنیم:

واقف باید واجد اهلیت قانونی باشد. اهلیت شرعی و قانونی عبارت است از: بلوغ، عقل و قصد و رضا. این خصوصیات شرایط عام هر عقد و ایقاع و عهد است. اهلیتداشتن واقف را قانون مدنی در ماده 57 مقرر میدارد که «مالک باید مالک مالی باشد که وقف میکند و بهعلاوه دارای اهلیتی باشد که در معاملات معتبر است» و در مواد 210 و 213 قانون مزبور اهلیت را چنین بیان میکند: متعاملین باید برای معامله اهلیت داشته باشند ـ معامله مهجورین نافذ نیست.
علاوه بر اهلیت واقف، شرع و قانون مالک عین موقوفهبودن واقف را در ماده یادشده لازم میدانند. در فقه امامیه نیز اهلیت و مالکبودن واقف معتبر دانسته شده است و قانون مدنی هم از فقه امامیه پیروی کرده است.
نباید تصور شود که اگر مالکیت واقف شرط باشد، وقف فضولی صحیح نیست. البته از نظر بعض فقهای اسلام وقف فضولی صحیح نیست، اما از نظر قانون مدنی ـ با استناد به ماده یادشده ـ نمیتوان صحتنداشتن وقف فضولی را استنباط کرد؛ زیرا ظاهر ماده نفوذنداشتن وقف فضولی است؛ مانند بیع فضولی که درست است و غیرنافذ و با اجازه مالک نافذ میشود. پس در بیع هم قانون مدنی یکی از شرایط بایع را مالکیت مبیع میداند، ولی فقدان این شرط دلیل واقعنشدن بیع نیست و تنها نفوذنداشتن بیع را میرساند که با اجازه مالک نافذ میشود، و علاوه بر این قانون مدنی در ماده 65، معاملات فضولی را به تمام اقسام آن صحیح دانسته است و بنابراین وقف فضولی جائز است و نافذبودن آن معلّق بر اجازه مالک میباشد و اگر واقف در یک عقد مملوک و غیرمملوک را وقف کرد، نسبت به آنچه مملوک او نبوده صحّت آن منوط به اجازه مالک است و اگر مالک قسمت فضولی اجازه نداد وقف نسبت به آن باطل است.
نباید اشکال شود که «چگونه ممکن است قسمتی از یک عقد صحیح و قسمت دیگر باطل باشد، چون یک عقد قابل تجزیه نیست.» زیرا عقد واحد به اعتبار تعدّد اموال مورد وقف متعدد میشود؛ یعنی یک عقد اگر شامل چند مورد باشد به عقود متعدد و مستقل منحل میشود نه اینکه یک عقد بسیط تجزیه گردد؛ به زبان روشنتر فرق است میان اجزای یک امر با افراد یک حقیقت و مورد بحث از نوع دوم است، یعنی چون موارد متعدد است به تعداد موارد وقف متعدد میشود و بعض افراد عقود صحیح و بعض دیگر فاسد است.
قانون مدنی حمل را موجود شناخته و مقرّر میدارد که از تمام حقوق مدنی متمتّع میشود. ماده 957 قانون مدنی میگوید: «حمل از حقوق مدنی متمتّع میشود مشروط بر اینکه زنده متولد شود.» همچنین قانون مدنی وقف بر معدوم را به تبع موجود صحیح میداند
شرایط موقوف علیه
قبل از ورود به بحث باید موقوفعلیه را از نظر شرع و قانون معلوم کرد. در تعریف موقوفعلیه میتوان گفت: کسی است که حق استفاده از منافع موقوفه با ضوابط معین به او واگذار شده است. موقوفعلیه باید واجد سه شرط باشد:
موجود باشد
مقصود از اینکه موقوفعلیه وجود داشته باشد این است که در حین عقد (بنا بر قول به عقدبودن وقف) موجود باشد. بنابراین وقف بر معدوم ابتدائا صحیح نیست؛ مثلاً وقف بر کسی که بعدها متولد شود یا کسی که در حین عقد فوت کرده بود، درست نیست، امّا وقف بر معدوم به تَبَع موجود صحیح است؛ البته به شرط آنکه معدوم در سلسله نَسَب در طول موجود باشد نه در عرض آن؛ مثلاً وقف بر کسی که موجود است و بر اولاد وی که بعد وجود پیدا میکنند ـ و هرچه پایین رود ـ صحیح است؛ چون در طول هم قرار دارند، ولی وقفکردن بر کسی که موجود است و برادر و خواهر او که حینالعقد وجود ندارند، نسبت به آنکه موجود نبوده باطل است و در حقّ آنکه موجود بوده صحیح است؛ زیرا برادر و خواهر در عرض هم قرار دارند و تابع هم نیستند.
مسائل فرعی بسیاری دیگر از اینجهت متصور است که جای بررسی آنها نیست.
بر این اساس آیا وقف بر حَمل ـ جنین موجود در شکم مادر ـ صحیح است یا نه؟ برخی از فقها آن را صحیح نمیدانند، چون فاقد اهلیت تملّک است و برخی دیگر آن را صحیح میدانند؛ به شرط آنکه زنده متولد شود؛ همچنان که در ارث اتفاق است که جنین به شرط زنده متولدشدن ارث میبرد، در وقف هم میتواند ابتدائا موقوفعلیه قرار گیرد.
مخالفان این نظر میگویند: ارث یک حکم استثنائی و برخلاف قاعده اوّلی و به موجب دلیل خاص است.
قانون مدنی حمل را موجود شناخته و مقرّر میدارد که از تمام حقوق مدنی متمتّع میشود. ماده 957 قانون مدنی میگوید: «حمل از حقوق مدنی متمتّع میشود مشروط بر اینکه زنده متولد شود.» همچنین قانون مدنی وقف بر معدوم را به تبع موجود صحیح میداند. ماده 69 قانون مدنی میگوید: «وقف بر معدوم جایز نیست مگر به تَبَع موجود.»

مطلب دیگر اینکه شرط موجودبودن موقوفعلیه هم در وقف عام و هم خاص معتبر است؛ مثلاً اگر واقف بر دانشجویان و یا طلاب شهری معیّن مالی را وقف کند که حین وقف، آن شهر نه طالب علمی داشته باشد و نه دانشجویی، آن وقف باطل است. این نظریه قانون مطابق است با عقیده بعض فقهای اسلام، امّا بعض دیگر امکان وجودیافتن موقوفعلیه را در آینده در وقف عام کافی میدانند.
معین باشد
مقصود از این شرط آن است که موقوفعلیه مبهم نباشد و اسم و وصف و خصوصیات او صریح ذکر شده باشد به نحوی که تشخیص آن ممکن باشد. بنابراین وقف بر یکی از دو نفر بدون تعیین یا وقف بر یکی از مساجد و یا معابر بدون تعیین باطل است؛ دلیل بطلان را چنین گفتهاند که تملیک به غیرمعین و مجهول امکان ندارد. به ظاهر هم فقها و هم قانون مدنی آن را لازم دانستهاند. (رجوع شود به کتاب شرایعالاسلام محقّق حلّی کتاب وقوف و صدقات. و نیز ماده 71 قانون مدنی که میگوید: (وقف بر مجهول صحیح نیست.)
مسأله دیگر اینکه آیا وقف بر معیّن و مجهول صحیح است یا باطل؟ نظر فقهای اسلام و قانون مدنی از نظر صحت و عدم آن مانند وقف بر موجود و معدوم در یک وقف است، که آن را نسبت به معیّن صحیح و نسبت به مبهم باطل میدانند. به نظر آنان عقد به اعتبار متعلق منحل به عقود متعدّد میشود.
اهلیت تملک داشته باشد
موقوفعلیه باید بتواند قانونا و شرعا تملک نماید. درواقع این شرط عقلی است؛ زیرا عقلاً کسی که نتواند تملک کند به هر دلیل به حکم عقل ممکن نیست مالی را به او تملیک نمود. بنابراین وقف بر فرد خارجی از این نظر منوط است بر اینکه قانون حق مالکیت برای اجنبی قائل شده باشد یا نه؟ اما از نظر فقهی وقف بر اجنبی مسلمان صحیح است، و همچنین وقف بر مصالح عامه؛ مانند راهها و پلها هم از نظر فقه و قانون صحیح است؛ زیرا درحقیقت بر مسلمانان و اهل بَلَد وقف شده است.
شرایط عین موقوفه
مورد وقف یا عین موقوفه باید مالی باشد که با بقای عین بتوان از آن منتفع گشت. به تعبیر روشنتر عین موقوفه باید واجد چهار شرط باشد:
1ـ عین باشد نه دَین یا منفعت.
2ـ ملک واقف باشد نه ملک غیر.
3ـ با بقای عین بتوان از آن انتفاع برد.
4ـ به قبضدادن آن ممکن باشد (شرایع کتاب وقف شرایط موقوف).
توضیح آنکه موقوفه باید عین مال باشد؛ خواه منقول یا غیرمنقول، چه مفروز و چه مُشاع. پس وقف همه اقسام اموال مذکور در صورت امکان انتفاعِ از آن با بقای عین مال صحیح است.
ماده 69 قانون مدنی میگوید: «وقف بر معدوم جایز نیست مگر به تَبَع موجود
البته منظور از این شرط امکان انتفاع از عین موقوفه است نه انتفاع بالفعل؛ مثلاً زمینی را که نه مزروع است و نه بنائی در آن احداث شده میتوان وقف کرد؛ زیرا امکان انتفاع از آن در آینده وجود دارد، و همچنین نباید متصور شود که چون اکثر موقوفات غیرمنقول و مفروز هستند بنابراین مال غیرمنقول یا مشاع را نمیتوان وقف کرد، بلکه هم وقفکردن مال مشاع و غیرمفروز صحیح است و هم وقفکردن مال منقول که بتوان با بقای عین از آن استفاده کرد، امّا منظور از اینکه مورد وقف باید عین باشد، آن است که دَین یا حق انتفاع را نمیتوان وقف کرد؛ زیرا از دَین نمیتوان استفاده کرد و حق انتفاع هم با استفاده از آن باقی نمیماند؛ مثلاً اگر کسی خانهای را به مدت دو یا دهسال اجاره کرده باشد، مستأجر نمیتواند حق انتفاع خود را از مورد اجاره وقف کند؛ زیرا در اجاره، مستأجر تنها مالک حق انتفاع است و اگر آن را وقف کند استفاده از آن حق انتفاع سبب میشود بهتدریج از میان برود و مالی باقی نمیماند. مقصود از اینکه مورد وقف ملک واقف باشد این نیست که وقف فضولی صحیح نیست، بلکه صحّت و نفوذ آن منوط به اجازه مالک اصلی مال است.
و مقصود از اینکه امکان به قبضدادن آن باشد؛ آن است که مال غیرقابلقبض را نمیتوان وقف کرد؛ خواه طبیعت مال چنین باشد که نتوان آن را قبض کرد؛ مانند دَین و منفعت یا بر اثر حوادثی امکان به قبضدادن آن نباشد؛ مانند مالی که غرق شده یا غصب گردیده است و مالک قدرت به قبضدادن آن را نداشته باشد، امّا در صورتی که موقوفعلیه بتواند آن را قبض کند، هرچند واقف قادر به اقباض نباشد وقف صحیح است؛ و چنانچه مال در تصرّف موقوفعلیه ـ ولو غاصبانه ـ باشد همان تصرّف به عنوان قبض کفایت میکند و به همین اندازه که واقف قصد کند که به عنوان وقف در تصرف او باشد قبض حاصل میشود؛ هرچند خود غاصب نداند و یا قصد آن را نکند، و نیز ممکن است در مورد مال غرقشده موقوفعلیه قادر باشد آن را نجات داده و تصرف نماید.
باید توجه داشت که مالک نمیتواند اموالی را که متعلقِ حق غیر است وقف کند؛ مثلاً مالی که در رهن است یا اموال شخص مفلّس که متعلق حق طلبکاران است را نمیتوان وقف کرد، زیرا موجب تضییع حق طلبکاران و مرتهن میشود. به طور کلی قاعده و ضابطه در مورد وقف آن است که مالی باشد که با بقای عین آن بتوان از منافع مشروع و قانونی آن استفاده کرد. شرایط یادشده در مورد عین موقوفه هم در قانون مدنی مواد 58 و 67 آمده و هم در کتب فقهی از جمله شرایعالاسلام و تبصره علامه حلّی و دیگر کتابهای معتبر فقهی ضبط شده است. در این خصوص فقه و قانون با هم اختلافی ندارند.
بخش حقوق تبیان
برچسبها: شرایط واقف
ادامه مطلب
