مقدمه
با مطالعهاى اجمالى در سيره زندگانى پيامبر اكرم(ص) جاى ترديد باقى نمىماند كه آن حضرت، پس از هجرت به مدينه، همچون يك رهبر و حاكم در ميان مردم عمل مىكرد و آنان نيز تبعيت از او را بر خويش واجب مىدانستند و متخلفان نيز مجازات مىشدند، ايشان كارهايى انجام مىداد كه وظيفه يك حاكم و حكومت است: با دشمنان جهاد مىكرد، غنايم جنگى را در جاى خود مصرف مىكرد، زكات را پس از جمعآورى، به مستحقان مىرساند و... حاكميت آن حضرت، با نظام قبيلهاى مرسوم در شبه جزيره عربستان تفاوت اساسى داشت؛ زيرا هر منطقهاى كه به تصرف مسلمانان در مىآمد، تابع آنان محسوب مىشد و همه امور بر گرد وجود مهاجران و انصار، كه در مدينه بودند و پيامبر اكرم(ص) كه رسالت و نبوت و رهبرى آنان را بر عهده داشت، مىچرخيد.
اما در اينجا اين پرسش مطرح است كه آن حضرت، اين كارها را با چه عنوانى انجام مىداد؟ آيا بدين علت به اين امور اشتغال داشت كه مردم او را به رهبرى خويش برگزيده بودند؛ يعنى به عنوان حاكم منتخب مردم؟ يا از آن رو كه او فرستاده خداوند و رسول او در ميان مردم بود؛ يعنى به عنوان رسول و نبى به اين امور اقدام مىكرد؟
پرسش ديگر اينكه بر فرض نشأت گرفتن اين امور از جنبه رسالت آن حضرت، آيا ايشان به تشكيل حكومت نيز اقدام كرد يا اين كارها را صرفاً براى پيشبرد اهداف دين انجام مىداد. به بيان ديگر، آيا آنحضرت اداره امور زندگى مادى مردم را نيز در دستور كار خويش داشت يا صرفاً بر اسلام آوردن آنان تأكيد مىكرد و اگر گروهى اسلام مىآوردند، با ديگر مسائل آنان كارى نداشت؟
اين پرسشها بدين علت مطرح شده است كه بعضى با اعتراف به حاكميت و سلطه پيامبر اكرم(ص) بر مؤمنان از جنبه رسالتش، به نفى تشكيل دولت و حكومت به دست ايشان پرداختهاند و از سوى ديگر، حاكميت آن حضرت داراى دو ويژگى مهم است: اول اينكه داراى پشتوانه الهى بود و احكام مورد نياز مردم يا بهطور مستقيم از طريق وحى نازل مىگرديد و آن حضرت تنها واسطه نقل آنها براى مردم بود يا اگر خود تصميمى مىگرفت و به مردم ابلاغ و آن را اجرا مىكرد، آن نيز به گونهاى رنگ الهى به خود مىگرفت؛ زيرا خداوند از مردم خواسته بود كه از آن حضرت اطاعت كنند. دوم اينكه با ميل و رغبت مردم به وجود آمده بود، نه با زور و سلطه فرد يا گروهى بر ديگران، كه ويژگى بيشتر حكومتهاى پادشاهى و استبدادى است. مردم مدينه كه در اين زمينه نقش كليدى داشتند، با ميل و رغبت، پذيراى رسول خدا(ص) شدند و با شور و اشتياق از ايشان استقبال كردند
ين دو ويژگى در حكومت رسول خدا(ص) موجب پيدايش دو نظريه شده است. بيشتر متفكران و عالمان دينى، در ميان شيعه و اهل سنت، حكومت نبوى را برخاسته از جنبه رسالت ايشان و جزئى از وظيفه رسالتش مىدانند؛ يعنى حكومتى الهى، كه خداوند و سپس رسولش در رأس آن قرار دارند و دستورهاى پيامبر اكرم(ص) همگى دستورهاى خداوند تلقى مىشود؛ چون خداوند از مردم خواسته است كه از او اطاعت كنند. عدهاى نيز حكومت نبوى را حكومتى به انتخاب مردم مىدانند و ميل و رغبت و بيعت مردم با آن حضرت را دليل و شاهد اين مدعا مىدانند.
اين دو نظريه، داراى آثار متفاوتى است. يكى از آنها اين است كه بنا بر نظريه اول، با وجود حضور پيامبر اكرم(ص) هيچ كس جز آن حضرت صلاحيت حكومت بر مردم را ندارد؛ اما در نظريه دوم، حاكم منتخب مردم، صلاحيت حكومت را دارد، هر چند شخصى غير از پيامبر اكرم(ص) باشد و پيامبر تنها وظيفه ابلاغ احكام الهى را به مردم دارد و آنان خود بايد با انتخابحاكم جامعه، زمينه اجراى احكام اجتماعى اسلام را فراهم سازند، هر چند ممكن است خود پيامبراكرم(ص) را نيز براى اين منظور برگزينند كه بنابراين نظريه، مردم در صدر اسلام چنين كردند.
البته در اين ميان، نظريهاى در باره انتخابى بودن حكومت نبوى وجود دارد كه بهطور كلى، دين را امرى جدا از امور اجتماعى و زندگى مردم تصوير مىكند و آن را منحصراً ويژه امورى فوق بشرى، مانند خداوند و آخرت مىداند كه بنابراين، هر نوع حكومت دينى، حتى حكومتى كه به انتخاب مردم، بر اساس قوانين اسلامى به وجود آمده باشد، را نفى مىكند؛ اما بحث در باره اين نظريه، مجال ديگرى مىطلبد؛ زيرا دراين بحثها فرض ما بر اين است كه حكومتى اسلامى وجود دارد و ما مىخواهيم به اين پرسش پاسخ دهيم كه آيا در زمان حضور پيامبر اكرم(ص) حاكم جامعه اسلامى را مردم انتخاب كردند يا آن حضرت به واسطه رسالت الهى، حكومت بر جامعه اسلامى را نيز بر عهده داشت؟ البته بايد توجه داشت كه به هر حال، مردم در برپايى حكومت اسلامى نقش عمدهاى بر عهده دارند و اگر آنان نخواهند، حتى اگر برپايى حكومت، شأنى از شؤون رسالت نيز باشد، باز پيامبر اكرم(ص) بدون پشتوانه مردمى نمىتواند به مقصود خويش برسد.روايت زير شاهدى بر ايستادگى امامان عليهم السلام در برابر بدعت گذارى است:
شخصى از امام علىعليه السلام پيرامون سنت و بدعت سوال كرد، امام عليه السلام فرمود:"اما السنه فسنه رسول الله صلي الله عليه و آله و اما البدعه فما خالفها"(1)؛ سنت عبارت از سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله مىباشد و بدعت عبارت از آنچه كه با سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله به مخالفت برخيزد.
و نيز فرمود:
"ما احدثت بدعه الا ترك بها سنه (2)؛ بدعتى پديد نيامد مگر آن كه توسط آن سنتى ترك شد."
ـ امام باقرعليه السلام فرمود:
"ادنى الشرك ان يبتدع الرجل رايا فيحب عليه و يبغض (3)؛ كمترين درجه شرك اين است كه شخص رايى را بدعت گذارد."
فصل اول
سيرى در زندگى آن حضرت، از بعثت تا رحلت
اينك مىخواهيم با سيرى در زندگى آن حضرت، از بعثت تا رحلت، شواهد و مطالبى را بيان كنيم كه مىتواند پاسخ مناسبى به اين پرسش بدهد. بدين منظور، مباحث اين فصل را در چهار محور ارائه مىكنيم:
1. اهداف دنيوى و حكومتى بعثت پيامبر اكرم(ص) .
2. وقايع مؤثر در تشكيل حكومت پيامبر اكرم(ص) در مدينه
.3. نقش رسالت و وحى در حكومت پيامبر اكرم(ص) .
4. حكومت پيامبر اكرم(ص) و نصب حاكمان پس از خود
با توجه به حجم زیاد و پراکنده بودن مطالب که در این زمینه وجود دارد و مطالب نیاز به یک کارشناسی دقیق می باشد فقط محور اول را باز می کنیم
1- تحف العقول، ص 112 2- نهج البلاغه، خ 145 3-ثواب الاعمال و عقابها، ج 3، ص 587
1. اهداف دنيوى و حكومتى بعثت پيامبر اكرم(ص)
هر چند هدف اصلى و نهايى پيامبران(ع) دعوت به توحيد، نفى شرك و سعادت اخروى انسانها است، ولى اين مسأله، نه تنها با وجود هدفهاى فرعى و مقدمى دنيوى ديگر منافاتى ندارد، بلكه رسيدن به سعادت اخروى نيازمند روش خاص در زندگى دنيوى است كه عمل بر طبق آن مىتواند سعادت اخروى را تضمين كند. آن چه گفته شد، در امور فردى وضوح بيشترى دارد و واجبات و محرّمات و ديگر احكام در اديان مختلف، براين مبنا به وجود آمده است؛ اما آيا پيامبران و بهويژه پيامبر اكرم(ص) اهداف دنيوى اجتماعى نداشتهاند؟ يعنى آيا آنان در پى فراهم كردن اجتماعى سالم نبودهاند كه بتواند زمينه رشد انسانها را فراهم كند و آنها را يارى دهد تا با شناخت استعدادهاى خود و بهرهبردارى بهتر از نعمتهاى الهى، زمينه سعادت اخروى خويش را فراهم كنند؟ قرآن كريم يكى از اهداف بعثت انبيا(ع) را برپايى قسط و عدالت معرفى مىكند كه والاترين مقصود انسانها در زندگى دنيوى و بهترين وسيله براى نيل به سعادت اخروى است:(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلهم اللّه من ينصره و رسله بالغيب انّ اللّه قوىعزيز). همانا رسولان خويش را با دلايل روشن فرستاديم و همراه آنان كتاب (آسمانى) و ميزان نازل كرديم تا مردم عدالت را بر پا دارند و آهن را كه در آن، سختى بسيار و منافعى براى مردم است، نازل كرديم تا خداوند بداند چه كسانى او و رسولانش را بى آن كه او را ببينند، يارى مىدهند . همانا خداوند قوى و شكستناپذير است.در اين آيه شريفه، بر دو نكته مهم تأكيد شده است: اول نقش رهبرى انبيا و رسولان الهى در اجتماع انسانى، براى برپايى عدالت؛ زيرا خداوند آنان را با كتاب وميزان كه علامه طباطبايى مىفرمايد: مقصود از ميزان، دين است فرستاده و از مردم يارى و نصرت آنان را خواسته است؛ يعنى قانون، ميزان، احكام و رهبرى از سوى خداوند فرستاده شده و از مردم طلب يارى شده است.دوم نقش مردم كه آنان بايد عدالت خواه شوند و به يارى پيامبران برخيزند و عدالت اجتماعى را به وجود آورند؛ يعنى وظيفه دارند رهبرى پيامبران را بپذيرند و از آنان در برقرارى جامعهاى الگو و نمونه، كه عدالت در همه اركان آن سارى است، حمايت كنند.
حضرت على(ع) نيز در خطبه اول نهج البلاغه، ضمن برشمردن اهداف بعثت انبيا(ع) به مواردى اشاره مىكند كه از اهداف دنيوى بعثت به حساب مىآيد؛ يعنى اهدافى كه زمينه اهداف اخروى را فراهم مىكند. آن حضرت يكى از اهداف رسولان الهى را شكوفا كردن استعدادهاى عقلانى مردم و هدف ديگر آنان را نشان دادن وسايل معيشتى مىداند كه مردم را نگاه مىدارد: فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياء...و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات مقدرة، من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معايش تحييهم. پس رسولانش را در ميان آنان مبعوث كرد و پى در پى انبيايش را به سوى آنان فرستاد تا...گنجهاى پنهانى عقلها را آشكار كنند و نشانههاى قدرت او را به آنان نشان دهند: آن سقف بلند پايه آسمان، كه بر فراز آنها قرار گرفته، و اين گاهواره زمين كه در زيرپاى آنان گسترده شده و وسايل زندگانى، كه آنان را زنده نگاه مىدارد.
اين دو هدف كه يكى مربوط به نيروهاى درونى انسانها و ديگرى مربوط به امور جهان و نيروهايى است كه انسان مىتواند به تسخير خويش درآورد تا زندگى بهترى داشته باشد و نيز علوم آسمان و زمين، كه همه اينها انسان را به قدرت عظيم خداوند راهنمايى مىكند، نيازمند برنامهريزى و تشكيل جامعهاى به رهبرى و حاكميت انبيا(ع) است.
اينك با توجه به اين مقدمه، به بررسى اهداف دنيوى و حكومتى پيامبر اكرم(ص) در ضمن دو عنوان مىپردازيم:الف. اصلاح دنيا و آخرت، هدف بعثت پيامبر اكرم(ص)
ب. تشكيل حكومت، از اهداف پيامبر اكرم(ص)
الف. اصلاح دنيا و آخرت هدف بعثت پيامبر اكرم(ص)
پيامبر اكرم پس از چند سال تبليغ مخفيانه، مأموريت يافت تا رسالت خويش را آشكار كند و در مرحله اول، مأمور به دعوت اقوام نزديك خويش شد. او خاندان عبدالمطلب را در جلسهاى گرد همآورد و بدين گونه، آنان را به اسلام دعوت كرد:(انّى قد جئتكم بخير الدنيا و الاخرة و قد امرنى اللّه تعالى ان ادعوكم اليه فايكم يؤازرنى على هذا الامر على ان يكون اخى و وصيّى و خليفتى فيكم) همانا من خير دنيا و آخرت را براى شما آوردهام و خداوند متعال به من فرمان داده تا شما را به آن دعوت كنم، پس كدام يك از شما مرا بر اين كار يارى مىدهد تا برادر و وصى و جانشين من در ميان شما باشد؟آن حضرت با اين سخن خويش هدف از بعثت خود را اصلاح دنيا و آخرت، اعلام مىكند. او خيرات دنيا و آخرت را براى مردم آورده است؛ يعنى آمده است تا هم دنياى آنان را اصلاح كند و هم آخرت آنان را.زمانى ديگر، آن حضرت بر قله كوه صفا، مردم را از عذاب آخرت بر حذر مىدارد و سپس همه نصيب دنيوى و اخروى را، كه او براى آنان آورده، مشروط به پذيرش و گفتن كلمه «لا اله الّا اللّه» مىكند:انّى لا املك لكم من الدنيا منفعة و لا من الآخرة نصيبا الا ان تقولوا لا اله الّا اللّه. همانا من هيچ منفعت دنيا و نه بهرهاى از آخرت را به شما نمىتوانم ارائه نمىكنم مگر اينكه لااله الّا اللّهبگوييد.اين سخن آن حضرت نيز مانند كلام قبلى ايشان روشن مىسازد كه حضرت، هم براى اصلاح دنيا آمده است و هم براى اصلاح آخرت. حضرت على(ع) نيز در تشريح اهداف بعثت رسول خدا(ص) هم بركات اخروى بعثت آنحضرت و هم بركات دنيوى آن را بر مىشمارد. ايشان در خطبهاى وضعيت دين و دنيا را در عربستان در زمان بعثت رسول خدا(ص) بدترين نوع معرفى مىكند: انّ اللّه بعث محمداً نذيراً للعالمين و امينا على التنزيل و انتم معشر العرب على شرّ دين و فى شردار. منيخون بين حجارة خشن، و حيّات صمّ و تشربون الكدر و تأكلون الجشب و تسفكون دماءكم و تقطعون ارحامكم، الاصنام فيكم منصوبه و الآثام بكم معصوبه. همانا خداوند محمد را برانگيخت كه جهانيان را بيم دهد و امين او بر نزول وحى باشد، در حالى كه شما ملت عرب، بدترين دين و جامعه را داشتيد، در ميان سنگهاى خشن و مارهاى ناشنوا زندگى مىكرديد، آب آلوده مىنوشيديد و غذاى ناگوار مىخورديد و خون يكديگر را مىريختيد و رابطه خويشاوندى را قطع مىكرديد. بتها در ميان شما بر پا بود و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.
امام در خطبههاى ديگر، خيرات و بركات مادى و معنوى را، كه همگى ناشى از بعثت پيامبر اكرم(ص) و رهبرى ايشان است، بيان مىكند: اما بعد فانّ اللّه سبحانه بعث محمّداً و ليس احد من العرب يقرأ كتابا و لا يدَّعى نبوة و لا وحيا فقاتل بمن اطاعه من عصاه. يسوقهم الى منجاتهم و يبادر بهم الساعة ان تنزل بهم يحسر الحسير و يقف الكسير فيقيم عليه حتى يلحقه غايته الّا هالكا لا خير فيه حتّى اراهم منجاتهم و بوّاهم محلّتهم فاستدارت رحاهم و استقامت قناتهماما بعد، خداوند متعال زمانى محمد را برانگيخت كه هيچ كس از عرب، كتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوت و وحى نمىكرد. پس با يارانش با مخالفان مبارزه كرد. او آنان را به سر منزل نجات سوق داد و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد، به آمادگى آنان مبادرت مىورزيد و اگر كسى ناتوان يا شكسته حال مىشد، او را تحت حمايت خويش در مىآورد تا به سر منزل مقصود برساند، مگر كسى كه هيچ خيرى در او نبود تا اينكه وسيله نجات مردم را به آنان شناساند و در محل مناسب، مكان داد. پس آسياى زندگى آنان به گردش درآمد و نيزه آنان صاف شد(وضعيت دينى و اقتصادى و نظامى آنان رو به راه شد). بدين ترتيب، حضرت على(ع) نه تنها پيامبر اكرم(ص) را نجات دهنده معنوى مردم ازآتش دوزخ به سوى بهشت مىداند، بلكه او را مصلح امور دنيوى آنان نيز معرفى مىكند.مردمى كه پيش از بعثت او در وضعيت اقتصادى و نظامى بسيار بدى به سر مىبردندودر شرف هلاكت بودند و ذليلانه در برابر حكومتهاى وقت خاضع بودند، به ملتىسرافراز و قوى با وضعيت اقتصادى مناسب تبديل شدند و اينها همه از بركات بعثترسول خدا(ص) و رهبرى او بود. همين مطلب را آن حضرت در خطبه ديگرى بدين گونه بيان مىكند: فانظروا الى مواقع نعم اللّه عليهم حين بعث اليهم رسولاً فعقد بملّته طاعتهم و جمع على دعوته الفتهم. كيف نشرت النعمة عليهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعيمها و التفّت الملّة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقين و فى خضرة عيشها فكهين. پس به محلهاى نعمتهاى خداوند بر مردم، در هنگامى كه پيامبر اكرم را به سوى آنان فرستاد، بنگريد كه اطاعت آنان را با آيين خود پيوند داد و با دعوتش آنان را متحد كرد و چگونه نعمت، پر و بال كرامت خود را بر آنان گسترد و نهرهاى مواهب خود را به سوى آنان جارى ساخت و اين آيين با خيرات پر بركتش آنان را در بر گرفت. پس در ميان نعمتها غرق شدند و در دل يك زندگانى خرم، شادمان گرویدند با مطالعهاى اجمالى در سيره زندگانى پيامبر اكرم(ص) جاى ترديد باقى نمىماند كه آن حضرت، پس از هجرت به مدينه، همچون يك رهبر و حاكم در ميان مردم عمل مىكرد و آنان نيز تبعيت از او را بر خويش واجب مىدانستند و متخلفان نيز مجازات مىشدند، ايشان كارهايى انجام مىداد كه وظيفه يك حاكم و حكومت است: با دشمنان جهاد مىكرد، غنايم جنگى را در جاى خود مصرف مىكرد، زكات را پس از جمعآورى، به مستحقان مىرساند و... حاكميت آن حضرت، با نظام قبيلهاى مرسوم در شبه جزيره عربستان تفاوت اساسى داشت؛ زيرا هر منطقهاى كه به تصرف مسلمانان در مىآمد، تابع آنان محسوب مىشد و همه امور بر گرد وجود مهاجران و انصار، كه در مدينه بودند و پيامبر اكرم(ص) كه رسالت و نبوت و رهبرى آنان را بر عهده داشت، مىچرخيد. اما در اينجا اين پرسش مطرح است كه آن حضرت، اين كارها را با چه عنوانى انجام مىداد؟ آيا بدين علت به اين امور اشتغال داشت كه مردم او را به رهبرى خويش برگزيده بودند؛ يعنى به عنوان حاكم منتخب مردم؟ يا از آن رو كه او فرستاده خداوند و رسول او در ميان مردم بود؛ يعنى به عنوان رسول و نبى به اين امور اقدام مىكرد؟ پرسش ديگر اينكه بر فرض نشأت گرفتن اين امور از جنبه رسالت آن حضرت، آيا ايشان به تشكيل حكومت نيز اقدام كرد يا اين كارها را صرفاً براى پيشبرد اهداف دين انجام مىداد. به بيان ديگر، آيا آنحضرت اداره امور زندگى مادى مردم را نيز در دستور كار خويش داشت يا صرفاً بر اسلام آوردن آنان تأكيد مىكرد و اگر گروهى اسلام مىآوردند، با ديگر مسائل آنان كارى نداشت؟
اين پرسشها بدين علت مطرح شده است كه بعضى با اعتراف به حاكميت و سلطه پيامبر اكرم(ص) بر مؤمنان از جنبه رسالتش، به نفى تشكيل دولت و حكومت به دست ايشان پرداختهاند و از سوى ديگر، حاكميت آن حضرت داراى دو ويژگى مهم است: اول اينكه داراى پشتوانه الهى بود و احكام مورد نياز مردم يا بهطور مستقيم از طريق وحى نازل مىگرديد و آن حضرت تنها واسطه نقل آنها براى مردم بود يا اگر خود تصميمى مىگرفت و به مردم ابلاغ و آن را اجرا مىكرد، آن نيز به گونهاى رنگ الهى به خود مىگرفت؛ زيرا خداوند از مردم خواسته بود كه از آن حضرت اطاعت كنند. دوم اينكه با ميل و رغبت مردم به وجود آمده بود، نه با زور و سلطه فرد يا گروهى بر ديگران، كه ويژگى بيشتر حكومتهاى پادشاهى و استبدادى است. مردم مدينه كه در اين زمينه نقش كليدى داشتند، با ميل و رغبت، پذيراى رسول خدا(ص) شدند و با شور و اشتياق از ايشان استقبال كردند.
.آن چه گفته شد، در امور فردى وضوح بيشترى دارد و واجبات و محرّمات و ديگر احكام در اديان مختلف، براين مبنا به وجود آمده است؛ اما آيا پيامبران و بهويژه پيامبر اكرم(ص) اهداف دنيوى اجتماعى نداشتهاند؟ يعنى آيا آنان در پى فراهم كردن اجتماعى سالم نبودهاند كه بتواند زمينه رشد انسانها را فراهم كند و آنها را يارى دهد تا با شناخت استعدادهاى خود و بهرهبردارى بهتر از نعمتهاى الهى، زمينه سعادت اخروى خويش را فراهم كنند؟ قرآن كريم يكى از اهداف بعثت انبيا(ع) را برپايى قسط و عدالت معرفى مىكند كه والاترين مقصود انسانها در زندگى دنيوى و بهترين وسيله براى نيل به سعادت اخروى است:
(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلهم اللّه من ينصره و رسله بالغيب انّ اللّه قوىعزيز).
همانا رسولان خويش را با دلايل روشن فرستاديم و همراه آنان كتاب (آسمانى) و ميزان نازل كرديم تا مردم عدالت را بر پا دارند و آهن را كه در آن، سختى بسيار و منافعى براى مردم است، نازل كرديم تا خداوند بداند چه كسانى او و رسولانش را بى آن كه او را ببينند، يارى مىدهند . همانا خداوند قوى و شكستناپذير است. در اين آيه شريفه، بر دو نكته مهم تأكيد شده است: اول نقش رهبرى انبيا و رسولان الهى در اجتماع انسانى، براى برپايى عدالت؛ زيرا خداوند آنان را با كتاب وميزان كه علامه طباطبايى مىفرمايد: مقصود از ميزان، دين است فرستاده و از مردم يارى و نصرت آنان را خواسته است؛ يعنى قانون، ميزان، احكام و رهبرى از سوى خداوند فرستاده شده و از مردم طلب يارى شده است.دوم نقش مردم كه آنان بايد عدالت خواه شوند و به يارى پيامبران برخيزند و عدالت اجتماعى را به وجود آورند؛ يعنى وظيفه دارند رهبرى پيامبران را بپذيرند و از آنان در برقرارى جامعهاى الگو و نمونه، كه عدالت در همه اركان آن سارى است، حمايت كنند. حضرت على(ع) نيز در خطبه اول نهج البلاغه، ضمن برشمردن اهداف بعثت انبيا(ع) به مواردى اشاره مىكند كه از اهداف دنيوى بعثت به حساب مىآيد؛ يعنى اهدافى كه زمينه اهداف اخروى را فراهم مىكند. آن حضرت يكى از اهداف رسولان الهى را شكوفا كردن استعدادهاى عقلانى مردم و هدف ديگر آنان را نشان دادن وسايل معيشتى مىداند كه مردم را نگاه مىدارد: فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياء...و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات مقدرة، من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معايش تحييهم. پس رسولانش را در ميان آنان مبعوث كرد و پى در پى انبيايش را به سوى آنان فرستاد تا...گنجهاى پنهانى عقلها را آشكار كنند و نشانههاى قدرت او را به آنان نشان دهند: آن سقف بلند پايه آسمان، كه بر فراز آنها قرار گرفته، و اين گاهواره زمين كه در زيرپاى آنان گسترده شده و وسايل زندگانى، كه آنان را زنده نگاه مىدارد.
آن حضرت با اين سخن خويش هدف از بعثت خود را اصلاح دنيا و آخرت، اعلام مىكند. او خيرات دنيا و آخرت را براى مردم آورده است؛ يعنى آمده است تا هم دنياى آنان را اصلاح كند و هم آخرت آنان را.زمانى ديگر، آن حضرت بر قله كوه صفا، مردم را از عذاب آخرت بر حذر مىدارد و سپس همه نصيب دنيوى و اخروى را، كه او براى آنان آورده، مشروط به پذيرش و گفتن كلمه «لا اله الّا اللّه» مىكند:انّى لا املك لكم من الدنيا منفعة و لا من الآخرة نصيبا الا ان تقولوا لا اله الّا اللّه. همانا من هيچ منفعت دنيا و نه بهرهاى از آخرت را به شما نمىتوانم ارائه نمىكنم مگر اينكه لااله الّا اللّهبگوييد. اين سخن آن حضرت نيز مانند كلام قبلى ايشان روشن مىسازد كه حضرت، هم براى اصلاح دنيا آمده است و هم براى اصلاح آخرت. حضرت على(ع) نيز در تشريح اهداف بعثت رسول خدا(ص) هم بركات اخروى بعثت آنحضرت و هم بركات دنيوى آن را بر مىشمارد. ايشان در خطبهاى وضعيت دين و دنيا را در عربستان در زمان بعثت رسول خدا(ص) بدترين نوع معرفى مىكند:انّ اللّه بعث محمداً نذيراً للعالمين و امينا على التنزيل و انتم معشر العرب على شرّ دين و فى شردار. منيخون بين حجارة خشن، و حيّات صمّ و تشربون الكدر و تأكلون الجشب و تسفكون دماءكم و تقطعون ارحامكم، الاصنام فيكم منصوبه و الآثام بكم معصوبه. همانا خداوند محمد را برانگيخت كه جهانيان را بيم دهد و امين او بر نزول وحى باشد، در حالى كه شما ملت عرب، بدترين دين و جامعه را داشتيد، در ميان سنگهاى خشن و مارهاى ناشنوا زندگى مىكرديد، آب آلوده مىنوشيديد و غذاى ناگوار مىخورديد و خون يكديگر را مىريختيد و رابطه خويشاوندى را قطع مىكرديد. بتها در ميان شما بر پا بود و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود. امام در خطبههاى ديگر، خيرات و بركات مادى و معنوى را، كه همگى ناشى از بعثت پيامبر اكرم(ص) و رهبرى ايشان است، بيان مىكند: اما بعد فانّ اللّه سبحانه بعث محمّداً و ليس احد من العرب يقرأ كتابا و لا يدَّعى نبوة و لا وحيا فقاتل بمن اطاعه من عصاه. يسوقهم الى منجاتهم و يبادر بهم الساعة ان تنزل بهم يحسر الحسير و يقف الكسير فيقيم عليه حتى يلحقه غايته الّا هالكا لا خير فيه حتّى اراهم منجاتهم و بوّاهم محلّتهم فاستدارت رحاهم و استقامت قناتهم. اما بعد، خداوند متعال زمانى محمد را برانگيخت كه هيچ كس از عرب، كتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوت و وحى نمىكرد. پس با يارانش با مخالفان مبارزه كرد. او آنان را به سر منزل نجات سوق داد و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد، به آمادگى آنان مبادرت مىورزيد و اگر كسى ناتوان يا شكسته حال مىشد، او را تحت حمايت خويش در مىآورد تا به سر منزل مقصود برساند، مگر كسى كه هيچ خيرى در او نبود تا اينكه وسيله نجات مردم را به آنان شناساند و در محل مناسب، مكان داد. پس آسياى زندگى آنان به گردش درآمد و نيزه آنان صاف شد(وضعيت دينى و اقتصادى و نظامى آنان رو به راه شد).
بدين ترتيب، حضرت على(ع) نه تنها پيامبر اكرم(ص) را نجات دهنده معنوى مردم ازآتش دوزخ به سوى بهشت مىداند، بلكه او را مصلح امور دنيوى آنان نيز معرفى مىكند.مردمى كه پيش از بعثت او در وضعيت اقتصادى و نظامى بسيار بدى به سر مىبردندودر شرف هلاكت بودند و ذليلانه در برابر حكومتهاى وقت خاضع بودند، به ملتىسرافراز و قوى با وضعيت اقتصادى مناسب تبديل شدند و اينها همه از بركات بعثترسول خدا(ص) و رهبرى او بود. همين مطلب را آن حضرت در خطبه ديگرى بدين گونه بيان مىكند:
فانظروا الى مواقع نعم اللّه عليهم حين بعث اليهم رسولاً فعقد بملّته طاعتهم و جمع على دعوته الفتهم. كيف نشرت النعمة عليهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعيمها و التفّت الملّة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقين و فى خضرة عيشها فكهين.
پس به محلهاى نعمتهاى خداوند بر مردم، در هنگامى كه پيامبر اكرم را به سوى آنان فرستاد، بنگريد كه اطاعت آنان را با آيين خود پيوند داد و با دعوتش آنان را متحد كرد و چگونه نعمت، پر و بال كرامت خود را بر آنان گسترد و نهرهاى مواهب خود را به سوى آنان جارى ساخت و اين آيين با خيرات پر بركتش آنان را در بر گرفت. پس در ميان نعمتها غرق شدند و در دل يك زندگانى خرم، شادمان گرویدند.
سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
در ميان تمام انبيا، تنها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است كه جزئيّات تاريخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده كه افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مىرود، زيرا زندگى ساير انبيا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحريفات فراوان و همراه با انواع تهمتها نوشته شده است.
كتابهاى زيادى درباره اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته شده كه بيشتر آنها به زبان عربى است و چون در بخشهاى قبلى درباره انبيا و شناخت و صفات آنان بحثهايى كرديم مناسب است گوشهاى از سيره آن پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله را در اينجا ذكر كنيم زيرا آشنايى با سيره و روش زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى آن بزرگوار براى همه مردم بدون استثنا مفيد است. از خداوند متعال مىخواهم اين نوشته مختصر را از ما بپذيرد و ما را از بهترين امّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله قرار دهد.
پيامبر اكرم نزد كسى پاى خود را دراز نمىكرد. با گشادهرويى صحبت مىكرد و به همه افراد توجه مىفرمود.
آنچه در اينجا ذكر مىشود از كتاب «بحارالانوار» جلد شانزده و «سيره ابن هشام» و «كُحل البصر» و «تفسير الميزان» جلد ششم و غير آن است.
عبادت پيامبر
چون پاسى از شب مىگذشت رسول خدا صلى الله عليه و آله از بستر برمىخاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواك و تلاوت آياتى چند از قرآن كريم، در گوشهاى به عبادت مىپرداخت و اشك مىريخت. بعضى از همسرانش كه او را به اين حال مىديدند مىگفتند: تو كه گناهى ندارى چرا اين قدر اشك مىريزى؟ مىفرمود: آيا بنده شاكر خدا نباشم؟
امّ سلمه مىگويد: شبى پيامبر در خانه من بود، نيمه شب، او را نيافتم به سراغش شتافتم، ديدم در تاريكى ايستاده، دستها را بلند كرده، اشك مىريزد و مىگويد: خدايا! هرچه نعمت به من دادهاى از من مگير، دشمنم را خشنود مكن، به بلاهايى كه مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مكن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدايت شوند، شما كه بخشوده شدهاى! فرمود: هيچ كس از خدا بىنياز نيست. حضرت يونس آنى به خودش واگذار شد، در شكم ماهى زندانى شد.
چون ماه رمضان مىرسيد، پيامبر همه بردگان خود را آزاد مىكرد، به هنگام نماز مىلرزيد و هرگاه نماز را به تنهايى مىخواند ركوع و سجود آن را طول مىداد ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مىخواند بسيار عادّى و ساده برگزار مىكرد. به يكى از يارانش كه امام جماعت ساير مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مىايستى سعى كن بعد از حمد، سوره كوچكى قرائت كنى و نماز را طول ندهى
رسول خدا هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زينت مىكرد
زهد پيامبر
روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دوازده درهم به حضرت على عليه السلام داد و فرمود: لباسى براى من تهيّه كن. على عليه السلام به بازار رفت و لباسى به همان قيمت تهيّه كرد و خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله آورد. پيامبر فرمود: اگر لباس ارزانتر يا سادهترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است لباس را به او برگردان. حضرت على عليه السلام لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله برگشت.
رسول خدا صلى الله عليه و آله با على عليه السلام به سوى بازار راه افتادند، در راه كنيزى را ديدند كه گريه مىكند، از حالش جويا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خريد جنس به من دادهاند ولى پول را گم كردهام و اكنون مىترسم كه به خانه برگردم. پيامبر صلى الله عليه و آله چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند و پيراهنى به قيمت چهار درهم خريدند.
هنگام بازگشت برهنهاى را ديدند، لباس را به او بخشيدند و دوباره به بازار برگشته و پيراهن ديگرى خريدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان كنيز را ديدند كه ناراحت است و مىگويد: چون برگشتن به خانه طول كشيده مىترسم مرا بزنند. پيامبر صلى الله عليه و آله همراه كنيز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام تشريف فرمايى پيامبر صلى الله عليه و آله كنيز را بخشيد و او را آزاد نمود. رسول اكرم فرمود: چه دوازده درهم با بركتى كه دو برهنه را پوشاند و يك نفر را آزاد كرد.
آرى، اگر ما هم كمى از زندگى خود بكاهيم بسيارى از برادران ما به نوائى مىرسند.
يك نفر يهودى چند درهم از پيامبر صلى الله عليه و آله طلب داشت. روزى مطالبه كرد ولى پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى نداشت كه به او بپردازد. يهودى گفت: همين جا در كنار تو مىمانم تا بدهى خود را بپردازى و پيامبر صلى الله عليه و آله را در جاى خود نگه داشت. ظهر شد، مردم نماز ظهر را خواندند، عصر هم گذشت و وقت نماز مغرب و عشا فرا رسيد و آن يهودى همچنان پيامبر صلى الله عليه و آله را عملاً بازداشت كرده بود. مردم از رفتار آن مرد يهودى عصبانى شدند اما پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ما حق ظلم نداريم. اين رفتار پيامبر باعث شد تا آن يهودى به خاطر صبر، متانت و خوش اخلاقى پيامبر مسلمان شد و مقدارى از مال خود را نيز در راه خدا داد و گفت: اين كار من نسبت به رسول خدا جنبه آزمايشى داشت نه جسارت.
سوز پيامبر
اگر كسى براى اصلاح و متحوّل كردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعهاى را مشتعل سازد. يكى از صفات برجسته انبياى الهى سوز و گداز آنها براى هدايت و سعادت انسانهاست. يكى از ناسزاهايى كه قديمىها به بعضى مىگفتند اين بود: «اى بى درد!» پيداست كه داشتن درد و سوز، خود يك كمال است و بى دردى يك درد بزرگ است!
خداوند در اوصاف پيامبرش مىفرمايد: «حريص عليكم» او نسبت به شما سوز دارد و براى ايمان شما حرص مىخورد و در جاى ديگر خطاب به پيامبر مىفرمايد: «لعلّك باخع نفسك الا يكونوا مؤمنين» شايد خويشتن را هلاك كنى كه چرا آنها ايمان نمىآورند.
همچنين در سوره طه مىفرمايد: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى»؛ اى پيامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه اين همه خود را به زحمت بيندازى !
آرى، سوز و گداز دينى از اوصاف انبيا و اولياست و نه تنها براى آنها كه براى هر مسلمانى لازم است. يك طلبه و يك دانشجو اگر بسوزد، دانشگاه و حوزه و جامعه را مىتواند متحوّل كند.
البته سوز هم بايد از روى اخلاص باشد، دكّان نباشد! هر پيرو پيامبرى بايد ببيند كجاى كار معطّل مانده است، آستينها را بالا بزند و كار را انجام دهد. به نوع كار، پستى و شرافت ظاهرى آن نبايد نگاه كرد. كارى كه بر روى زمين مانده است بايد با نيّت پاك و خالص انجام داد.
بىتكلّفى پيامبر
يكى از خصوصيّات انبيا از جمله پيامبر اسلام پرهيز از تكلف بود. خداوند از پيامبرش مىخواهد كه به مردم بگويد: «و ما انا من المتكلّفين»؛ من اهل تكلّف نيستم و خود و ديگران را به سختى نمىاندازم.
غمخوار و همدرد
پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى بر مردم سخت شد و كم كم كار به قحطى كشيد، مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على عليه السلام كه پيرمردى عيالمند و كم درآمد بود، نياز شديدى به كمك داشت.
پيامبر صلى الله عليه و آله با عموى خود(عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر يك، يكى از فرزندان او را به خانه خود بياورند و بدين وسيله مخارج زندگى او را سبك كنند. اين تصميم عملى شد. عباس، جعفر را به خانه خود برد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم على عليه السلام را به منزل آورد و از همان اوان كودكى مربّى او گرديد.
اول مردم
بر خلاف رهبرانى كه هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مىبرند و پا به فرار مىگذارند و مردم و هواداران را در گرفتارىها رها مىكنند، پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه ماندند و به برخى هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر فرمودند و به هنگام هجرت به مدينه نيز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت نمودند.
پيامبر اكرم روزى به كارگرى برخورد كه بر اثر كار بسيار پينه بر دست داشت، دستهاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.
مشورت با مردم
در كارهايى كه از طرف خدا فرمان مخصوصى صادر نشده و كار به خود امت و مشورت با آنان واگذار شده بود، گاه و بي گاه پيامبر با مردم مشورت مىكرد و حتى در مواردى رأى ديگران را بر نظر خود مقدّم مىداشت. در جنگ احد پيامبر صلى الله عليه و آله شورايى تشكيل داد و درباره اين كه براى جنگيدن از مدينه بيرون بروند يا در خود مدينه سنگر بگيرند مشورت نمود. نظر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و عدّهاى ديگر سنگربندى در مدينه بود. ولى اكثر جوانهايى كه از ياران پيامبر بودند به بيرون رفتن از مدينه تمايل نشان دادند و گفتند: يا رسولالله صلى الله عليه و آله ما تابع شما هستيم ولى چون از ما نظر خواستيد عقيده ما بيرون رفتن است.
در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله رأى جوانان پرشور و مؤمن را بر رأى ديگران و حتى بر رأى خود مقدّم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب اين كه فرمان «و شاورهم فى الامر» پس از شكست احد نازل شد و با اين كه به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند ولى خداوند فرمان مىدهد: باز هم با آنان مشورت كن. البته تصميمگيرى نهايى با رهبر است. زيرا قرآن در پايان همين آيه به پيامبر صلى الله عليه و آله مىگويد: «فاذا عزمت فتوكّل على اللّه» هرگاه تو تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن و كار خود را شروع كن.
همگام با ياران
در سفرى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با اصحاب داشتند هنگام تهيّه غذا هر يك از آنان كارى را قبول كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله هم هيزم جمع كردن را بر عهده گرفت و هرچه اصحاب خواستند از كار پيامبر صلى الله عليه و آله جلوگيرى نمايند نپذيرفت.
در مورد ديگرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از شتر پياده شدند و براى بستن آن به گوشهاى مىرفتند اصحاب آمدند تا شتر را از پيامبر صلى الله عليه و آله بگيرند و افسار آن را ببندند اما پيامبر نپذيرفت و فرمود: سعى كنيد كار خود را به ديگران واگذار نكنيد.
وفاى پيامبر
عمّار مىگويد: پيش از بعثت، من و حضرت محمد صلى الله عليه و آله با هم چوپانى مىكرديم. يك روز به او پيشنهاد كردم كه فلان منطقه چراگاه خوبى براى گوسفندان است فردا به آنجا برويم. حضرت محمد صلى الله عليه و آله پذيرفت. من فردا به آنجا رفتم و ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از من به آنجا آمده است ولى گوسفندان خود را از چريدن بازمىدارد. پرسيدم چرا نمىگذارى گوسفندان بچرند؟ فرمود: چون وعده من با تو اين بود كه با هم شروع كنيم، نخواستم قبل از تو گوسفندان من از اين چراگاه استفاده كنند.
صداقت پيامبر
يكى از فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله ابراهيم نام داشت و در كودكى از دنيا رفت، اندكى پس از مرگ او خورشيد گرفت، مردم گمان كردند كه اين خورشيد گرفتگى به خاطر فوت ابراهيم است. ولى پيامبر صلى الله عليه و آله فوراً مردم را جمع نمود و فرمود: گرفتن خورشيد به خاطر مرگ فرزندم نبوده است.
او بدين وسيله مردم را از جهل و خرافهگرايى و علاقه نابجا حفظ نمود. در حالى كه اگر هر سياستمدارى بود با شعار «هدف وسيله را توجيه مىكند» از اين تصور و فكر غلط مردم سوء استفاده مىكرد و علاقه نارواى آنان را مىستود.
پيشگام در مبارزه
در جنگ احزاب كه تمام نيروهاى ضداسلامى يعنى مشركان و كافران و منافقان با طرحى گسترده قصد كودتا عليه اسلام را داشتند، پيامبر تصميم به دفاع گرفت، لذا با مشورت اصحاب بنا گذاشتند كه دور مدينه را خندق بكنند. در اينجا نيز رسول خدا اول كسى بود كه شروع به كندن خندق نمود و با اين كه برخى مسلمانان با كسب اجازه و گروهى هم بدون آن، كار را رها مىكردند اما پيامبر صلى الله عليه و آله تا پايان كار ايستاد و همچنان مشغول كندن خندق بودند.
تدبير پيامبر
رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام رو به رو شدن با مشكلات، اهل طرح و ابتكار و صداقت بود، در تاريخ مىخوانيم: قبايل عرب دست به دست هم داده، كعبه را تجديد بنا نمودند ولى همين كه كار به نصب حجرالاسود رسيد هر قبيلهاى بر ديگرى پيشى مىگرفت تا اين سند افتخار به نام او ثبت شود. در اين باره گفتگوها به خشونت انجاميد و زمينهاى براى درگيرى پيدا شد.
شخصى گفت: به جاى درگيرى صبر مىكنيم و اولين شخصى كه از درِ مسجدالحرام وارد شد او را حَكم و داور قرار مىدهيم. ناگاه ديدند كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله وارد شد، او را حكم و داور قرار دادند. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد پارچهاى آوردند و حجرالاسود را در ميان آن نهادند و از تمام قبايل افرادى گوشه پارچه را گرفته، نزديك كعبه آوردند، سپس شخص رسولالله صلى الله عليه و آله با دستان مباركش حجرالاسود را برداشتند و در جاى خود نصب فرمودند و به غائله خاتمه دادند.
قاطعيّت پيامبر
عدّهاى خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند: ما به تو ايمان مىآوريم به شرط اين كه:
1- بتها را عبادت كنيم.
2- نماز نخوانيم.
امّا پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت زيرا حاضر نبود گوشهاى از مكتب آسيب ببيند گرچه به قيمت زياد شدن پيروان باشد. اين ديگرانند كه براى به دست آوردن پيروان زيادتر هر لحظه به شكلى و نامى و آرمى تغيير روش مىدهند و همچون تجار دنبال پيدا كردن مشترى هستند.
پيامبر به كفار مىفرمود: «لكم دينكم و لِىَ دين» دين شما براى شما باشد و دين من براى خودم. در صورتى كه غير انبيا در دين خود چندان استوار نيستند و به راه دشمنان مىروند و يا به آنها متمايل مىشوند و راه سازش و نرمش را در پيش مىگيرند.
دشمنان انبيا همواره مىخواهند، پيامبران و پيروان آنها را به سازش بكشند؛ قرآن مسلمانان را از اين نقشه آگاه مىسازد و مىفرمايد: «ودّوا لو تدهن فيدهنون
پيامبرى كه جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پيش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مىدهد كه به راستى انسان را مبهوت مىكند: به هنگام وضو مىبيند كه گربهاى تشنه به آب نگاه مىكند، وضو را قطع مىكند و آب را نزد گربه مىگذارد. با دشمن محكمتر از كوه و با دوست نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسختترين دشمن خود به راحتى مىگذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است كه سوگند ياد مىكند: اگر دخترم هم خلافى كند او را با حدود الهى ادب مىكنم.
همسردارى پيامبر
با اين كه اكثر همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله زنانى سالمند، يتيم دار، بيوه و داراى اخلاق متفاوت بودند اما همان گونه كه قرآن سفارش شده است: «عاشروهنّ بالمعروف» معاشرت پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان كاملاً نيكو و طبيعى بود و گاه و بي گاه كه بعضى از آنان بدرفتارى مىكردند و حتى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از رفتار آنان ناراحت شده، مىگفتند: يا رسولاللّه صلى الله عليه و آله! او را رها كنيد، پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمود: ناراحتى و بدرفتارى زنان را بايد در كنار نقاط مثبت و كمالات آنان حساب كرد و نبايد انسان به خاطر ناراحتى و بدرفتارى، همسر خود را رها كند.
پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله فرمود: از ما نيست كسى كه مال و ثروت داشته باشد ولى بر همسر و فرزندان خود سختگيرى كند.
پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر وفادارى به همسرش خديجه حتى بعد از مرگ او به زنانى كه با خديجه دوست بودند احترام خاصى مىگذاشت.
پيامبر فرمود: من نسبت به خانوادهام از همه بهتر رفتار مىكنم.
آن حضرت با همسرانش چنان به عدالت رفتار مىكرد كه حتى در ايامى كه بيماريش شدّت گرفته بود، بستر او را هر شبى در اتاق يكى از آنان قرار مىدادند.
مهربانى با كودكان
نوزادى را براى دعا يا نامگذارى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند، نوزاد دامن حضرت را نجس كرد، مادر كودك و اطرافيان به شدت ناراحت شدند، اما پيامبر فرمود: آزادش بگذاريد، من لباس خود را مىشويم امّا فرياد زدن شما باعث مىشود كه اين كودك بى گناه بترسد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به اطفال سلام مىكردند.
نام اطفال و كودكان را محترمانه مىبردند.
به خصوص درباره دختران سفارشهاى خاصى مىفرمودند و در مكتب او ارزش دادن به زن كارى پسنديده بود. در قرآن كريم آمده است: تولد دختر سبب عصبانيّت پدران مىشد تا آنجا كه از شدّت بغض رنگشان سياه مىشد: و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم».
در چنين جوّى، احترام مخصوص به كودك و دختر بسيار چشمگير و ارجمند است. آرى، در زمانى كه داشتن دختر ننگ بود، پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمود: بهترين فرزندان شما دخترانند و علامت خوشقدمى زن آن است كه اوّلين فرزندش دختر باشد.
يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بود كه به او خبر دادند: همسر شما دختر آورده، او ناراحت شد. پيامبر صلى الله عليه و آله كه اين منظره را ديد فرمود: زمين جايگاه او و آسمان سايهبان او و روزى او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدى؟ او همچون گلى است خوشبو كه از آن استفاده مىكنى.
فردى در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفت: من هرگز كودك خود را نبوسيدهام. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين علامت قساوت توست.
درباره عدالت ميان كودكان نيز تأكيد و سفارش فرمود كه اگر يكى از آنها را در برابر ديگرى بوسيدى بايد ديگرى را نيز ببوسى.
روزى پيامبر آبى آشاميد، مقدارى آب ته ظرف باقى ماند، كودكى كه در آنجا بود گفت: يا رسول الله! بقيّه آب را به من بدهيد. در همان لحظه چند نفر بزرگسال گفتند: يا رسول الله! براى تبرّك باقىمانده آب را به ما بدهيد. پيامبر فرمود: اول نوبت كودك است. سپس به او فرمود: آيا اجازه مىدهى آب را به بزرگترها بدهم؟ كودك پاسخ منفى داد. پيامبر آب را به كودك داد.
بعد از جنگ موته، در حالى كه فرزندان جعفر طيّار را بر مركب خود سوار نموده بود به استقبال سپاه اسلام رفت . سپس وارد مسجد شد و بالاى منبر قرار گرفت و در حالى كه فرزندان جعفر روى پلّههاى منبر بودند، در فضيلت جعفر سخنرانى فرمود. پس از آن نيز آنها را روى زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سرشان كشيد.
امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر دو ركعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسيدند: يا رسول الله چه كارى پيش آمده است؟ فرمودند: مگر شيون و گريه كودك را نشنيديد.
روزى پيامبر يكى از سجدههايش را خيلى طول داد. بعد از نماز برخى گفتند: يا رسول الله! گمان كرديم وحى نازل شده است. فرمودند: خير، فرزندم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر كردم او از شانهام فرود آيد.
هرگاه حسن و حسين عليهماالسلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مىشدند، حضرت از جا برمىخاست و آنان را در آغوش مىگرفت و بر دوش خود سوار مىكرد
پيامبر دستور مىدهد كه اگر كسى حيوان خود را - گرچه در سفر مكه - آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مىافتد زيرا كسى كه حيوان را خسته كرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنين كسى نارواست
مهمان نوازى پيامبر
سلمان مىگويد: به منزل پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم، متّكايى را كه خود حضرت از آن استفاده مىكرد پشت من قرار داد. جالب اين كه اين عمل را نسبت به هر مهمانى انجام مىداد. پيامبر براى ميهمانان خود زيرانداز پهن مىكرد و هنگام غذا خوردن تا زمانى كه ميهمان مشغول خوردن غذا بود، از سفره كنار نمىكشيد.
روزى يكى از برادران و خواهران رضاعى پيامبر هر كدام جداگانه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند امّا پيامبر نسبت به خواهر بيش از برادر احترام كرد، برخى دليل اين تفاوت را پرسيدند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: چون اين خواهر احترام پدر و مادر خود را بيشتر رعايت مىكرد من هم نسبت به او علاقه و احترام زيادترى دارم.
گاهى مهمانان حضرت بعد از صرف غذا از خانه بيرون نمىرفتند و همچنان مشغول گفتگو بودند ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله تحمّل مىكردند تا آيه نازل شد كه هرگاه مهمان پيامبر شديد پس از صرف غذا متفرّق شويد، زيرا نشستن بى مورد شما سبب بازداشتن رسول خدا صلى الله عليه و آله از كارهاى فردى و اجتماعى اوست كه قهراً سبب آزار ايشان نيز مىشود. «فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستانسين لحديث.»
رفتار پيامبر با مخالفان
طبق فرمان خدا كه دستور مىدهد: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» - اگر مخالفان تمايل به صلح نشان دادند تو نيز دست آنها را عقب نزن و تمايل نشان بده - رفتار پيامبر با مخالفان، طبق همين آئيننامه بود، البته در سوره انفال آيه 58 مىخوانيم: هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نيّت او بويى بردى، فوراً با اعلام قبلى، پيمان را لغو كن. اين قرآن است كه مىفرمايد: يهود و نصارا را در مسائلى كه مورد توافق هر دو دسته است به وحدت و همكارى دعوت كن:
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم.»
به اهل كتاب بگو: بياييد در محور توحيد و مبارزه با شرك و طاغوتزدايى با هم توافق داشته باشيم. آرى، وحدت در توحيد و نفى شرك در مكتب اسلام ارزش دارد.
در آيهاى ديگر مىفرمايد: از شركت در مجالس مخالفان كه در بحثهاى بىمنطق و باطل وارد مىشوند دورى كن تا شايد آنها مسير خود را عوض نمايند: «و اذا رايت الّذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره.»
پيامبر صلى الله عليه و آله سخنان مخالفان را چنان گوش مىداد كه خيال مىكردند پيامبر صلى الله عليه و آله زود باور و سرا پا گوش است، «و يقولون هو اُذن» ولى در عمل هرگز تحت تأثير گفتهها و سوگندهاى آنها قرار نمىگرفت.
براى مبارزه از همه نوع امكانات و تجهيزات نظامى استفاده مىكرد، تعليم تيراندازى را حتى براى نوجوانان لازم مىدانست و برد و باخت را در اين زمينه جايز مىشمرد و مىفرمود: به خاطر يك تيرى كه به سوى دشمن خدا رها مىشود هم سازنده آن و هم رها كننده آن و هم كسى كه آن را خريده و در اختيار سرباز اسلام قرار داده است، به بهشت مىروند.
در برابر منافقان مىبينيم كه ساختمان مسجد آنان را خراب مىكند و به هنگام جنگ تبوك، منافقان در يك خانه تيمى مشغول توطئه بودند پيامبر كه ديد در اين لحظه حساس دشمن چنين طرحى مىريزد دستور داد خانه را بر سر اين منافقان خراب كردند و پيامبر نسبت به زنده آنان با شدّت رفتار كرد «واغلظ عليهم» و به مرده منافقان نماز نمىخواند. «لا تصلّ على احد منهم مات ابدا.»
سستى و بىتفاوتى در قاطعيت مكتبى او راهى نداشت ابولهب عموى پيامبر بود امّا سوره «تَبّت» با لحن تندى درباره او نازل شد، آرى، دست كارشكن بايد قطع شود گرچه عموى پيامبر باشد. در اين زمينه فرمان صريح در قرآن آمده كه پيامبر و مؤمنان حق استغفار براى مشركان ندارند گرچه اين مشركان از بستگان آنها باشند:
«ما كان للنبىّ والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين و لو كانوا اولى قربى.»
در آيات متعدّدى خداوند پيامبرش را دلدارى مىدهد كه مبادا تلاش و توطئه دشمن در اراده تو اثر بگذارد، تو از آزار آنها چشم بپوشى و بر خدا توكل نما:
«ودع أذاهم و توكلّ على اللّه.»
و هرگز غم مخور و از مكر و حيله آنها به خود سخت نگير: «ولاتحزن عليهم ولاتك فى ضيق مما يمكرون.»
ما از تمام نقشههاى سرّى و علنى دشمنان تو آگاهيم: «انّا نعلم ما يسرّون و مايعلنون.»
وظيفه تو صبر و تسبيح خداست:
«فاصبر على ما يقولون و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب.»
روزى يكى از دشمنان رسول خدا بر حضرتش وارد شد و به جاى «السّلام عليك» گفت: «السّام عليك» يعنى مرگ بر تو، و با كمال جسارت اين كلمه را چند مرتبه تكرار كرد ولى پيامبر با داشتن قدرت انتقام تنها با كلمه «و عليك» به او پاسخ دادند. بعضى از حاضران كه خيلى ناراحت شده بودند به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردند: چرا جواب اين همه توهين او را ندادى؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: با همان كلمه «عليك»، - آنچه مىگويى بر تو است، - جواب دادم.
امان دادن به دشمن
در سال هشتم هجرى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ارتشى از مدينه بسيج نمود و مكه را فتح كرد و بتها را در هم كوبيد، پس از فتح مكه سختترين دشمنان خود را عفو نمود حتى زن كافرى را كه با تهيّه غذاى مسموم، توطئه قتل رسول خدا صلى الله عليه و آله را چيده بود بخشيد.
يكى از سران بتپرست به نام صفوان كه از قبيله بنى اميه بود به شهر جدّه كه در چند فرسخى مكه است فرار كرد، برخى نزد رسول خدا آمدند و براى او اماننامهاى درخواست كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله عمّامه خود را براى او فرستاد تا با اين نشانه در امان باشد و به مكه وارد شود. صفوان از جدّه برگشت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت: دو ماه به من مهلت دهيد تا فكر كنم پيامبر چهار ماه به او مهلت داد. صفوان كه در بعضى آمد و رفتها همراه و در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار مىگرفت جذب اين مكتب و رهبر شد و با اختيار اسلام را پذيرفت.
در آيه ششم سوره توبه درباره امان دادن به دشمن و پناهندگى او سخن به ميان آمده و در فقه اسلامى نيز ضمن مباحث جهاد بحثى پيرامون امان دادن مطرح است كه نقل آن در اينجا ضرورتى ندارد.
صفات ديگرى از پيامبر
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روى فرش ساده و حصير مىخوابيد، كفش و لباس خود را وصله مىزد، گاهى كه به او توهين مىشد با تبسّم يا عفو برخورد مىنمود، شخصاً به بازار مىرفت و نيازمندىهاى خود را به خانه مىآورد و در كارهاى خانه كمك مىكرد.
«اَنس» مىگويد: سالها در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلايهاى نكرد. به دست خود شير مىدوشيد. به اطفال سلام مىكرد. دعوت بردهها را مىپذيرفت. از غذايى كه ميل نداشت مذمّت نمىكرد. درباره مسواك و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشيدن لباس سفيد، عنايت و دقّت خاصّى داشت.
در حال غذا خوردن به چيزى تكيه نمىداد تا در كنار نعمتهاى خدا قيافه متكبّرانه به خود نگيرد.
از حشمتهاى ظاهرى تنفّر داشت، لذا اجازه نمىداد كسى پشت سر او به عنوان همراه، راه بيفتد.
هرگاه سواره بود و كسى مىخواست دنبال او بيايد، مىفرمود: يكى از اين سه كار را بكن يا جلوتر از من برو و من پشت سر تو بيايم يا من مىروم و شما بعداً بياييد و يا اين كه دو نفرى سوار مركب مىشويم.
وقتى برخى از زنان پيامبر از او درخواست كردند كه از غنائم به دست آمده به ما هم بدهيد و به او عرض كردند: تا كى وضع ما بايد اين قدر ساده باشد؟ پيامبر ناراحت شد و فرمود: زندگى من زندگى سادهاى است اگر مىخواهيد با من زندگى كنيد، صبر كنيد و اگر نمىخواهيد، من حاضرم شما را طلاق دهم.
يك بار وارد خانه دخترش فاطمه شد، ديد او دستبندى به دست كرده و پرده جديدى آويخته، پيامبر بدون آن كه حرف بزند برگشت. فاطمه زهرا عليهاالسلام متوجه قضيه شد و فوراً پرده و دستبند را خدمت پيامبر فرستاد و پيام داد كه به هر نحو صلاح مىدانيد، به مصرف برسانيد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در حضور كسى لباس خود را از تن بيرون نمىكرد.
پيش كسى پاى خود را دراز نمىكرد. با گشادهرويى صحبت مىكرد و به همه افراد توجه مىفرمود.
گاهى براى فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تكرار مىفرمود.
صدا زدن و جواب دادن او هر دو همراه با احترام بود، حتى نسبت به زنان و كودكان.
از بيماران عيادت و دلجويى مىكرد.
هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زينت مىكرد.
نيكوكاران را پاداش مىداد، روزى شخصى را در حال نماز ديد كه با جملههايى بسيار پر مغز و زيبا با خداى متعال راز و نياز مىكند. فرمود: نمازش كه تمام شد او را نزد من آوريد. وقتى به حضور حضرت رسيد، حضرت سكّه طلايى به او هديه داد و فرمود: «و هبت لك الذهب لحسن ثنائك على الله»؛ چون حال خوشى داشتى و خدا را به نيكويى حمد و سپاس مىكردى اين سكه را به تو بخشيدم.
هنگام خوردن آب و غذا، «بسم اللّه» و بعد از آن «الحمدللّه» مىگفت.
نمىنشست و بر نمىخاست جز با ذكر خدا.
روزى به كارگرى برخورد كه بر اثر كار بسيار پينه بر دست داشت، دستهاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.
به اشخاصى كه مورد احترام واعتماد مردم بودند، احترام مىگذارد و گاهى مسئوليت امور را به همان شخص مورد نظر واگذار مىكرد.
نسبت به كارهاى نيك و بد بى تفاوت نبود بلكه هم اهل تشويق بود و هم اهل انتقاد.
به خاطر شدّت علاقهاى كه به هدايت مردم داشت به قدرى مىسوخت كه آيه نازل شد ما قرآن را نفرستاديم كه تو خود را به دردسر و مشقت اندازى: «ما انزلنا عليك القرآن لتشقى.»
در مجلس چنان با يك يك مردم گرم مىگرفت كه هر كدام خيال مىكردند نزديكترين افراد به پيامبر صلى الله عليه و آله تنها اوست.
گاهى بعضى از ياران آن حضرت از ايشان درخواست مىكردند كه به دشمنان خود نفرين كند اما او حاضر نمىشد و دعاى او اين بود كه خداوندا! اين مردم را هدايت فرما.
چون با كسى دست مىداد تا او دست پيامبر را رها نمىكرد. پيامبر صلى الله عليه و آله دست خود را عقب نمىكشيد.
تا آنجا كه ممكن بود سائل را رد نمىكرد حتى روزى زنى فرزند خود را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و گفت: به حضرت بگو پيراهن خود را به من عطا كن. فرزندش خدمت حضرت رفت و تقاضاى پيراهن نمود، پيامبر پيراهن خود را به او داد ولى آيه نازل شد كه: «لا تبسطها كل البسط»؛ حق ندارى هر چه دارى در راه خدا انفاق كنى.
وارد مجلس كه مىشد، در قسمت پائين مىنشست؛ هديه را هر چند كم بود مىپذيرفت.
هرگاه يكى از مسلمانان و اصحاب خود را نمىديد فوراً سراغ او را مىگرفت و اگر در مسافرت بود برايش دعا مىكرد، و اگر مريض بود به عيادتش مىرفت.
در جلسات، دايرهوار مىنشست كه بالا و پائين آن معلوم نباشد.
در اجراى قانون، ميان هيچ كس فرقى نمىگذاشت و لذا وقتى يكى از يارانش واسطه شد كه قانون و حدّ خدا در مورد زنى از قبيلههاى معروف و سرشناس اجرا نشود، فرمود: به خدا سوگند اگر دخترم دزدى كند حد خدا را در مورد او جارى مىكنم و در اجراى قانون ميان انسانها هرگز فرقى نمىگذارم.
پيامبر درباره اُسرا و بردگان فوقالعاده سفارش مىكرد. او با زن اسيرى ازدواج نمود كه اين عمل سبب محبّت مردم به اُسرا و شخصيّت آنان شد. و به همين خاطر مسلمانان، بسيارى از اسيران را آزاد كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمود: از همان لباس و غذاى خود به آنان بدهيد و نام آنها را با كلمه جوانمرد صدا بزنيد، تا احساس ناراحتى نكنند.
با غنى و فقير يكسان برخورد مىنمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غير لازم خوددارى مىكرد. هرگز دنبال عيبجويى و بدگويىِ اين و آن نبود و از قهقهه و خنده بلند دورى مىكرد.
نكته پايانى اينكه ــ تنها راه شناخت درست سنّتها و منش و روش پيامبر (از جمله روايتهاى نبوى) مراجعه به قرآن و ساير سخنان ايشان است. ابن عربى با به كارگيرى اين روش، براى كسب فهمى عرفانى از اين حديث تلاش كرد. ديدگاه او بر محور اصلى فرمايش پيامبر، يعنى عشق، متمركز شده است. چه بسا اين محور با رويكردى روانشناختى و تربيتى، ما را به نتايج ديگرى برساند.
منابع :
1- بحار الانوار الوفاء 1403 ق علامه مجلسی موسسه
2- تحریر الوسیله دارالعلم قم (چاپ دوم) امام خمینی(ره)
3- صیحفه نور وزارت ارشاد تهران 1361 ش امام خمینی (ره)
4- اولین دانشگاه و آخرین پیامبر انتشارات اسلامیه 1346ش سید رضا پاک نژاد
5- آداب زندگی پیامبر (ص) انتشارات همگرا بهار 85 ش استاد علامه سید محمد حسین طباطبائی
6- اینترنت سایتهای منادی و سایت پیامبر (ص) . سایت موسسه تبیان
ادامه مطلب
