در اين راه زنان به گفتهء ويليامسون با هيولايي سه سر بايد نبرد كنند كه يك سرش گذشته، سر ديگر عدم امنيت و سرانجام فرهنگ،سر سوم هيولا را شكل ميدهند.
گذشته داستاني است كه فقط در ذهنمان وجود دارد و ساختهء افكار ماست.
عدم امنيت، غيرقابل اجتناب است. ما بدون احساس اتصال به عمق و داشتن عقايدي با اصالت بيشتر مجازات ميشويم تا با تقلاي نوميدانه دنبال چيزي برويم كه دوباره ما را غني كند; چيزهايي مثل حرفه، رابطه و جسم. سر سوم هيولاي فرهنگ مد روز است كه با صنايع توليدي خود زنان را در سياهچال مصرف زنداني كرده است.
ويليامسون ميگويد كه دنياي خارج نميتواند براي زنان ارزش توليد كند بلكه تنها قادر است بازتاب درخشش زنان باشد و البته تنها زناني ميتوانند ملكهء زندگي باشند كه در حق دنيا مادري كنند.
او از نوري دروني ميگويد كه ميتواند زنان را به قلب دنيا تبديل كند تا آنها به جاي تقليد مدلهاي مبتذل به تحقق نيروي دروني خود اقدام كنند.ويليامسون روند تربيت در خانواده را كه طبق آن افراد در گذشته متوقف ميشوند زير سوال ميبرد و از لزوم سازماندهي قدرتي زنانه حرف ميزند كه به زنانگي ارزش و بهايي در خور اعطا ميكند. انتخاب زنان در پستهاي قدرتمند سياسي از ديدگاه ويليامسون به تنهايي ضامن انعكاس صداي زنانه در دنياي خارج نيست چراكه بيشتر زناني كه در قدرت قرار ميگيرند با سيستم پدرسالار همپيمان ميشوند.اما چارهء كار از نظر ماريان ويليامسون آفرينندگي دنيايي جديد با مناسباتي عادلانه است كه با قلبي عاشق و عزمي راسخ قابل دستيابي است و البته با تشكلهايي نو و زنانه كه در آن زنان مجبور نباشند مانند مردان فكر كنند تا پيشرو باشند يا جذاب باشند تا پيشرفت كنند.
ادامه مطلب
